كوچه تاريك/ سيدحميدرضابرقعي
زير باران دوشنبه بعد از ظهر / اتفاقي مقابلم رخ داد
وسط كوچه ناگهان ديدم / زن همسايه بر زمين افتاد
سيبها روي خاك غلطيدند / چادرش در ميان گرد و غبار
قبلا اين صحنه را... نميدانم / در من انگار ميشود تكرار
آه سردي كشيد، حس كردم / كوچه آتش گرفت از اين آه
و سراسيمه گريه در گريه / پسر كوچكش رسيد از راه
گفت: آرام باش! چيزي نيست / به گمانم فقط كمي كمرم...
دست من را بگير، گريه نكن / مرد گريه نمي كند پسرم
چادرش را تكاند، با سختي / يا علي گفت و از زمين پا شد
پيش چشمان بي تفاوت ما / نالههايش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم / گوش كن! اين صداي روضهي كيست
طرف كوچه رفتم و ديدم / در و ديوار خانهاي مشكي است
**** با خودم فكر ميكنم حالا / كوچه ما چقدر تاريك است
گريه، مادر، دوشنبه، در، كوچه / راستي! فاطميه نزديك است
ياعلي مدد
التماس دعا
+نوشته
شده در برچسب:,ساعت توسط عمار
|